۱۳۹۸ مرداد ۱۷, پنجشنبه

غزل
هرگاه بخواهی جانِ من،جانم فدای جان تو
آخرتمامِ آنچه هست یکسرهمه قربان تو
ازهجررویت سوختم،مفهوم عشق آموختم
این دردِ بی درمانِ من،آسوده با درمان تو
درهرکلام وهرسخن ،یادتوپیدامیشود
مضمون شعروهرغزل زیبده برعنوان تو
دیریست منزل میکنم،سوی زیارتگاه عقل
بسیارعاجل میروم بادیدنُ وپرسان تو
صدکاش این زیباکیان،روزی رسدتاناگهان
یابد گهی منظورخویش،ازآیه فرمان تو
زیباکیان

۱۳۹۷ اسفند ۲۱, سه‌شنبه

تکه ازیک غزل زیباکیان




تصویردیدار(شهرستان خاروغ تاجیکستان )


سید گوهرباقری،زیباکیان،محمد ناصر،معلم صاحبان اشکاشم 

تصویرازدکتر(همایون صباح ) قصرکوکچه فیض آباد بدخشان

داکترهمایون صباح
فیض آباد-بدخشان
با جمعی ازبرزگان ولسوالی ها مرزی بدخشان
برج حوت 1397 خورشیدی ،جاده قصرکوکچه فیض آباد
تصویرازداکتر(همایون صباح )

۱۳۹۷ بهمن ۱۶, سه‌شنبه

غزل ( زیباکیان )





جانا چرا حراس بسا گنده میکنی
دایم به حال زارخودت خنده میکنی

مسولیت نمی کنی ای آشنای من
آزادی را تو محولِ آینده میکنی

دانی به این درنگِ تو انگارعاقبت
بادستِ خویش بیخِ خودت کنده میکنی

ترسم ازین است که توسرنوشتِ ما
بازهرِتلخِ بردگی آگنده میکنی

با صدزبان افاده کنی معضلات خویش
دانم که تو دروغِ فرینده میکنی

زیباکیان دوام بده اعتراضِ خویش
مردی که عمق حادثه را"بخش زنده"میکنی

زیباکیان

شعرناب آزادی (زیباکیان)







چون شرارپیداشد شعله زد به جان من
این غزل همی خواند با همین بیان من

شایدم بپاید او تا بهاروفروردین
میشود همه حاصل جمله آرمان من

آنچه می سراید او شعرناب آزادیست
یادبود کندهردم موج  ارمغان من

هرکس این سرود ما باربارمیخواند
زنده میکند دایم نام جاویدان من
زیباکیان 





بگویندرنج بردوست خدااست
حساب هرکسی ازخودجدااست
به پاس دوستی ات ای خدا یا
سزایی ما هربار،یک جزااست