۱۳۹۷ بهمن ۱۶, سه‌شنبه

غزل ( زیباکیان )





جانا چرا حراس بسا گنده میکنی
دایم به حال زارخودت خنده میکنی

مسولیت نمی کنی ای آشنای من
آزادی را تو محولِ آینده میکنی

دانی به این درنگِ تو انگارعاقبت
بادستِ خویش بیخِ خودت کنده میکنی

ترسم ازین است که توسرنوشتِ ما
بازهرِتلخِ بردگی آگنده میکنی

با صدزبان افاده کنی معضلات خویش
دانم که تو دروغِ فرینده میکنی

زیباکیان دوام بده اعتراضِ خویش
مردی که عمق حادثه را"بخش زنده"میکنی

زیباکیان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر